sweet love-Ep1
we can fly by ss501
درباره وبلاگ


سلام اسم من نيلوفره. 16 سالمه و از شاهين شهر هستمو عاشق كره ام...خواننده مورد علاقمم كيم هيون جونگه... فايتينگ!!!

پيوندها
فقط کی پاپ و دابل اس
زیر آسمان کره جنوبی
iraniancats-ss501
novel about ss501
just ss501
kpop-island
ss501 my super star
sky
just ss501
fashion
فرشته هايي از كره جنوبي
ss501 our dream forever
park jung min
زوجهاي كره اي.....!!!
ستاره هاي كره اي، بدو دانلود
gharibeh
داستانهايي از همه رنگ...
چيتوزيا
ss501center
بهترين داستانهاي كره اي
عشق محبوب ترين بازيگران كره
تیم یعنی لیورپول
ردیاب خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان we can fly by ss501 و آدرس ss501superhits.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 58
بازدید هفته : 62
بازدید ماه : 644
بازدید کل : 84851
تعداد مطالب : 57
تعداد نظرات : 67
تعداد آنلاین : 2

نويسندگان
niloofar
Elnaz
ghazalkavoosi

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
سه شنبه 12 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 21:37 :: نويسنده : niloofar

Sweet love

بالاخره بعد از چهار سال آخرين روز دبيرستان فرا رسيد .حدوداي ساعت7 صبح با خوشحالي از  خواب بيدار شدم .حمام كردم و موهامو اتو كشيدم .موهاي بلندو لختي دارم فرم مدرسمو پوشيدمو و يه روژ صورتي كمرنگ زدم ( از آرايش زياد خوشم نمياد) از اتاقم اومدم بيرون و به سمت سالن راه افتادم .خونه بزرگي داشتيم و اوضاع اقتصادي خانوادم عالي بود . دويدم  سمت پدرومو بغلش كردم. بابا : اخ ......آخ...... آروم چه خبرته؟؟

-بابا جونم امروز مدركم رو ميگيرم و بعدش دانشجو ميشم.

بابا : خوشحالي ؟                - اوهومممممممم.....خيلي دوست دارم

مامانم در حالي كه ازاشپز خونه خارج ميشد گفت: فقط باباتو دوست داري؟؟

از تو بغل بابام اومدم بيرون و رفتم سمت مامانمو بغلش كردمو گفتم: مگه ميشه مامان به اين خوشگلي رو دوس نداشت؟

مامان : اي شيطون

بابا : وروجك ساعت چند جشنتون شروع ميشه؟؟

-آخه چند بار بگم من ديگه بزگ شدم بابا جونم.

بابا: اوكي.كيم نانا ساعت چند جشنتون شروع ميشه؟      نانا: ساعت 9

مامان : پس برو صبحانتو بخور تا به جشن برسي.

بالاخره من و مامان و بابام به سالن جشن رفتيم و بعد از اهداي جوايز و اعلام رتبه ها پدرم يك جشن كوچيك برام گرفته بود.

توي ماشين:

بابا يك سري اسناد رو به طرفم گرفت و گفت: مبارك باشه

اسنادو گرفتم و گفتم : اينا چيه؟؟

مامان :سند خونه و ويلاي تو ي جزيره جيجو

در حالي كه اسناد رو باز ميكردم پرسيدم : چرا اينارو ميديد به من؟؟

بابا: اگه نگاه كني ميفهمي.              نانا: واي اينارو به نام من كرديد آخه چرا؟

بابا: ما كه به جز تو بچه ديگه اي نداريم تو هم وارث مايي ، پس الان بهترين موقعست كه سهمتو بهت بدم.


 


نظرات شما عزیزان:

International decor
ساعت21:25---21 بهمن 1391
Really you write great posts and have great blog

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: